۱۳۹۲ شهریور ۱۳, چهارشنبه

هاجر عروسی داره

برای اولین بار برایش کتاب خواندم. طاق‌باز خوابیده‌ بودیم. برای همراهی با من صداهای عجیب غریب درمی‌آورد و با چشم نقاشی‌ها را دنبال می‌کرد. باورش برای خودم هم سخت بود.
دو کتاب از ثمینه باغچه‌بان و «بارون» احمد شاملو. با نقاشی‌های خوب. اما امان از متن‌ها.
این یکی از متل‌های جمع شده در کتاب «جم‌جمک برگ خزون» است:

اتل متل توت متل،
پنجه به شیرمال و شکر،
خانومی کجاس؟ تو باغچه!
چی‌چی می‌چینه؟ آلوچه!
آلوچه و سه گردو، بابام رفته به اردو، برای مغز گردو!
اردو خبردار شد، حال بگم زار شد!
بَگُم بَگُم حیا کن
از سوراخ در نیگا کن!


دریغ از کمی معنی و مفهوم. بچه زبان دربیاورد و هر سوالی بپرسد،‌ مثل خر در گل می‌مانم.
ته کتاب هم نوشته «متل‌ها را برای فرزاندمان بخوانیم و آنان را با دنیای پاک و میراث فرهنگی نیاکان‌مان پیوند دهیم....»
من چرا باید چنین پیوندی برقرار کنم آخه؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر