۱۳۹۲ مرداد ۲۳, چهارشنبه

مادرِ مادر

وقتی ماماها برای ویزیت می‌آیند، با شنیدن این‌که مادر زائو پیش اوست، خیالشان جمع‌تر می‌شود. درمان افسردگی در هفته‌های اول، مادر است یا یک دوست نزدیک‌تر که از آدم مراقبت کند.
دو ماه ماند و دیروز رفت. تقریبا فلج شدم. بزرگ‌کردن بچه در غربت، بدون خانواده، از مشاغل سخت و زیان‌آور است.

۲ نظر:

  1. مادر من نیامد. یعنی نخواستم که بیاید. دوقلوها به اندازه کافی گرفتاری داشتند که نخواهم دغدغه پلو خورش ایرانی را اضافه کنم. یک ماهه که شدند، مغرور بودم به این که خودمان دوتایی از پس‌شان برآمدیم :)

    پاسخحذف
  2. مادر من نیامد. یعنی نخواستم که بیاید. دوقلوها به اندازه کافی گرفتاری داشتند که نخواهم دغدغه پلو خورش ایرانی را اضافه کنم. یک ماهه که شدند، مغرور بودم به این که خودمان دوتایی از پس‌شان برآمدیم :)

    پاسخحذف