۱۳۹۲ خرداد ۳۰, پنجشنبه

هفته ۴۱

آمد. با سختی و مشقت فراوان.
از شروع درد غیرجانکاه تا لحظه‌ای که بچه را روی سینه‌ام گذاشتند، دقیق ۴۸ ساعت طول کشید. اگر می‌خواستم به توصیه مامای پشت خط تلفن صبر کنم تا فاصله دردها سه دقیقه شود، دخترک را احتمالا روی مبل خانه‌ می‌زاییدم. مفیدترین دروغ عمرم همین بود که روز دوم به محض رسیدن به بیمارستان، به ماما گفتم «سه‌ دقیقه» و بستری شدم.
مظلومیتم در خانه تبدیل شد به جیغ‌های بنفش بلند که زودتر مسکن «اپیدورال» را تزریق کنند. تجربه قبلی‌ها می‌گفت این جور موقع‌ها فقط جیغ و عربده جواب می‌دهد و جواب داد.

پزشکی:

۱- اپیدورال یکی از روش‌های بی‌حسی موضعی است. اگر خوب عمل کند از شکم به پایین بی‌حس می‌کند و آدم دیگر دردهای زایمان را حس نمی‌کند. عوارض جانبی دارد اما به عقیده من فوایدش به مضراتش می‌ارزد. در موارد بسیار نادر می‌تواند باعث فلج شود.
۲- در بیمارستانی که من بستری بودم و البته بیشتر بیمارستان‌های انگلستان،‌ برای اپیدورال، مسکن را وقتی به ستون فقرات تزریق می‌کنند که دهانه رحم دست‌کم ۳ سانتی‌متر باز شده باشد. در این حالت معمولا فاصله اسپاسم‌های دردناک رحم به ۳ دقیقه می‌رسد. ولی استثناهایی هم مثل من وجود دارند که تا لحظه ‍آخر هم فاصله دردهایشان ۷-۸ دقیقه می‌ماند. وقتی من به بیمارستان رسیدم دهانه رحم ۵ سانتی‌متر باز شده بود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر