۱۳۹۲ مهر ۱۹, جمعه

بزغاله

چقدر تجربه دردناک شیردادن داره لذت‌بخش می‌شه. افسردگی کوتاه شیردهی سرجاش هست اما یک‌جورهایی شیرین‌تر شده. دستش رو روی سینه‌ام می‌ذاره، شلپ شولوپ می‌کنه و از همه مهم‌تر که من رو نگاه می‌کنه و لبخند می‌زنه. اگه پا بدم شیطونی هم می‌کنه.

کلا داره شبیه آدمیزاد می‌شه. شوخی و جدی رو می‌فهمه. و من برای این‌که حس بدی بهش ندم دائم باید در بحرانی‌ترین لحظه‌ها لبخند بزنم. پشت تلفن داشتم بحث می‌کردم و نیشم هم برای او باز بود. موقعیت‌های خطیر رو سریع تشخیص می‌ده. قبل از این‌که لبخند چهره‌اش تبدیل به گریه بشه باید سریع وارد عمل بشم و با خنده و شوخی رفع و رجوع کنم.

۱ نظر: