دو ماه است که میخواهم موهایم را کوتاه کنم. ابروهایم هم به وضعیت دوران نوجوانی برگشته. شبها یک در میان مسواک میزنم. و دیر به دیر به حمام مفصل غیرگربهشوری میرسم. احساس هپلی بودن دارم. و این حس حتما بر میزان مادریتام اثر میگذارد. امروز از صبح تنها کاری که دلم میخواست خوابیدن و خواباندن بچه بود. با احساس بطالت و عذاب وجدان در آخر روز.
گاهی فکر میکنم از بیدردسرترین بچههای دنیاست. آرام است و صبور. اما شیره وقت من را میمکد. روزها که بیدار است لحظهای بدون من دوام نمیآورد. بازی میخواهد و توجه. شبها عملیات حمام-شیر-خواباندن او حدود ۲ ساعت وقت میگیرد.
اینطور میشود که به هیچ کدام از کارهای شخصیام نمیرسم. میدانم پدرش از باباهای خوب روزگار میشود. شاید اگر او نبود، بچهدار نمیشدم. فهیم است و همراه. اما برای وقت و توان من ناکافی. گاهی در ذهنم جایمان را که عوض میکنیم آدم خوشبختتری میشوم: بهترین وقت به بچه میرسم؛ بازی، شادی و شلنگاندازی. دو سه پوشک کثیف و در بدترین حالت چند غر ملیح و گریه و چپاندن بچه به مادرش. و نشستن دوباره پای اینترنت.
اما بعد دوباره میخواهم برگردم سر جای اولم. بغلش کنم. سفت فشارش بدهم و بچسبانمش به سینهام. تجربه زاییدن و شیردادنش را عوض نمیکنم.
گاهی فکر میکنم از بیدردسرترین بچههای دنیاست. آرام است و صبور. اما شیره وقت من را میمکد. روزها که بیدار است لحظهای بدون من دوام نمیآورد. بازی میخواهد و توجه. شبها عملیات حمام-شیر-خواباندن او حدود ۲ ساعت وقت میگیرد.
اینطور میشود که به هیچ کدام از کارهای شخصیام نمیرسم. میدانم پدرش از باباهای خوب روزگار میشود. شاید اگر او نبود، بچهدار نمیشدم. فهیم است و همراه. اما برای وقت و توان من ناکافی. گاهی در ذهنم جایمان را که عوض میکنیم آدم خوشبختتری میشوم: بهترین وقت به بچه میرسم؛ بازی، شادی و شلنگاندازی. دو سه پوشک کثیف و در بدترین حالت چند غر ملیح و گریه و چپاندن بچه به مادرش. و نشستن دوباره پای اینترنت.
اما بعد دوباره میخواهم برگردم سر جای اولم. بغلش کنم. سفت فشارش بدهم و بچسبانمش به سینهام. تجربه زاییدن و شیردادنش را عوض نمیکنم.
تجربه های شیرین مشترک. ما چقدر آدمهای خوشبختی هستیم. اضافه بر اینهایی که نوشتی پسرک من شبها از ساعت 3 وصل می شه به پمپ بنزین تا خود صبح.. ماههاست که یک خواب عمیق نداشتم
پاسخحذف