چهار ماهه شد. حدود هفت کیلو و ۹۰۰ گرمه. چهار کیلو که در شکم من بود و چهار کیلو هم شیر خورده. الان همه وجودش از منه. دستکم تا وقتی که خوردن غذا و نوشیدن آب رو شروع نکرده. به بدن بیلباسش دست میکشم. نرم و عزیز. بهترین لحظهها همین موقع است. وقتی لخت میچسبه به من. فشارش میدم. میخوام دوباره در من حل شه.
از لحاظ اجتماعی و برقراری ارتباط از سن خودش جلوتره و از لحاظ حرکات بدنی به نظرم عقبه. کدو تنبل. فکر کنم تمام رویاهام برای اینکه قهرمان شنا شه، به فنا رفت. باید روزی چند بار به شکم بخوابونمش که عضلاتش برای چهار دست و پا رفتن تقویت شه. در عرض یک دقیقه شروع میکنه به فریاد کشیدن. اما از دو ماهگی جلوی تصاویر کتاب میخکوب میشد. و حالا هم که چند هفته است خودش کتاب دستش میگیره.
با بچههای دیگه مقایسهاش نمیکنم. دارم تمرین میکنم که مادر سختگیری نباشم. کار خیلی خیلی دشواریه. مخصوصا برای آدمهای ایدهآلگرا.
از لحاظ اجتماعی و برقراری ارتباط از سن خودش جلوتره و از لحاظ حرکات بدنی به نظرم عقبه. کدو تنبل. فکر کنم تمام رویاهام برای اینکه قهرمان شنا شه، به فنا رفت. باید روزی چند بار به شکم بخوابونمش که عضلاتش برای چهار دست و پا رفتن تقویت شه. در عرض یک دقیقه شروع میکنه به فریاد کشیدن. اما از دو ماهگی جلوی تصاویر کتاب میخکوب میشد. و حالا هم که چند هفته است خودش کتاب دستش میگیره.
با بچههای دیگه مقایسهاش نمیکنم. دارم تمرین میکنم که مادر سختگیری نباشم. کار خیلی خیلی دشواریه. مخصوصا برای آدمهای ایدهآلگرا.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر