۱۳۹۴ خرداد ۲, شنبه

کی می‌زایی پس؟

باید یکی از این روزشمارهای دیجیتال روی تی‌شرتم نصب می‌کردم که ملت یک وقت از پرسیدن «چند روز مانده؟» خسته نشن.
در حاملگی اول کلافه می‌شدم اما این بار عادت کردم. فقط گاهی از حجم اطلاعاتی که مردم درباره زن حامله دارند متعجب می‌مانم.
مامور جلوی در ساختمان محل کارم که مردی حدودا ۴۵ ساله است، دیروز می‌گفت «سر بچه چقدر پایین آمده. حتما زایمان نزدیکه نه؟»
گفتم دو هفته مانده.
بیشتر آدم‌هایی که نظر می‌دهند، خودشان را متعهد می‌دانند توصیه کنند من دیگه نباید سر کار برم. حتی همسرم. یک جورهایی از سر کار رفتن من عصبانی هم بود. گفتم این خیلی تصمیم شخصی‌ای است و زن‌ها خودشان باید تشخیص بدهند که از کی سر کار نروند.
برای من هنوز هم کار در مقابل پله‌هایی که با یک بچه دو ساله باید بالا پایین کنم و غرزدن‌های دخترک، استراحت تمام عیار است.

۱۳۹۴ اردیبهشت ۲۸, دوشنبه

ریخت

کیت بلانشت، بازیگر سینما به خبرنگاران گفته: «از وقتی جلوی چشم آدم‌های غریبه زاییدم، برهنه شدن چندان برایم مسئله مهمی نیست.»
حس مشترکی دارم. همیشه تعجب می‌کردم مادرم و بعضی زن‌های دور و بر چطور اینقدر راحت جلوی بقیه لخت می‌شوند. خجالت من همون لحظه ریخت که هفت هشت کله تا فیها خالدون آدم سرک می‌کشیدند.

اما تا لحظه آخر نگران این بودم که نکنه مدفوع کنم. این قسمت قضیه قابل اغماض نبود. بی‌حسی موضعی باعث می‌شه چیزی نفهمی. این، یکی از دلایلی است که به زن‌ها توصیه می‌کنند چند ساعت قبل از زایمان غذاهای سنگین نخورند. لحظه بیرون آمدن بچه و لحظه مدفوع کردن ظاهرا خیلی شبیه هم است. و گاهی هم‌زمان این اتفاق می‌افته. و من هیچ وقت نفهمیدم که آیا موقع زایمان اول این اتفاق افتاد یا نه. تنها کسی که جرات کردم ازش بپرسم همسرم بود و او هم جواب داد نه. جوابی که باور نکردم.