باید یکی از این روزشمارهای دیجیتال روی تیشرتم نصب میکردم که ملت یک وقت از پرسیدن «چند روز مانده؟» خسته نشن.
در حاملگی اول کلافه میشدم اما این بار عادت کردم. فقط گاهی از حجم اطلاعاتی که مردم درباره زن حامله دارند متعجب میمانم.
مامور جلوی در ساختمان محل کارم که مردی حدودا ۴۵ ساله است، دیروز میگفت «سر بچه چقدر پایین آمده. حتما زایمان نزدیکه نه؟»
گفتم دو هفته مانده.
بیشتر آدمهایی که نظر میدهند، خودشان را متعهد میدانند توصیه کنند من دیگه نباید سر کار برم. حتی همسرم. یک جورهایی از سر کار رفتن من عصبانی هم بود. گفتم این خیلی تصمیم شخصیای است و زنها خودشان باید تشخیص بدهند که از کی سر کار نروند.
برای من هنوز هم کار در مقابل پلههایی که با یک بچه دو ساله باید بالا پایین کنم و غرزدنهای دخترک، استراحت تمام عیار است.
در حاملگی اول کلافه میشدم اما این بار عادت کردم. فقط گاهی از حجم اطلاعاتی که مردم درباره زن حامله دارند متعجب میمانم.
مامور جلوی در ساختمان محل کارم که مردی حدودا ۴۵ ساله است، دیروز میگفت «سر بچه چقدر پایین آمده. حتما زایمان نزدیکه نه؟»
گفتم دو هفته مانده.
بیشتر آدمهایی که نظر میدهند، خودشان را متعهد میدانند توصیه کنند من دیگه نباید سر کار برم. حتی همسرم. یک جورهایی از سر کار رفتن من عصبانی هم بود. گفتم این خیلی تصمیم شخصیای است و زنها خودشان باید تشخیص بدهند که از کی سر کار نروند.
برای من هنوز هم کار در مقابل پلههایی که با یک بچه دو ساله باید بالا پایین کنم و غرزدنهای دخترک، استراحت تمام عیار است.